در علوم اجتماعی تعاریف متعددی از قومیت وجود دارد. به عنوان نمونه در تعریف قومیت گفته اند: « هنجارها و ارزش های فرهنگی که اعضای یک گروه معین را از دیگران متمایز می کنند و گروه قومی، گروهی است که اعضای آن از یک هویت فرهنگی مشترک که آن ها را از گروه های دیگر پیرامون شان جدا می کند.(1) و در تعاریف دیگر مفاهیم مذهبی و نژادی قومیت نیز مد نظر قرار گرفته شده است. اما در واقع ارایه تعریف روشنی از قومیت وجود ندارد.
در ایران نیز گروه های زبانی یا مذهبی- که در تحقیقات قومی از آن ها به عنوان گروه های قومی یاد می شود- ملیت های مشخصی نبوده اند که از مناطق دیگر جهان به این منطقه مهاجرت کرده باشند، بلکه بخش های جدایی ناپذیر جامعه بزرگتری بوده اند که در آن گروه های مذهبی- زبانی بسیاری طی صدها سال در کنار یکدیگر زندگی می کردند و در طول چنین مدت مدیدی تجربیات تاریخی و میراث فرهنگی واحدی به دست آوردند. بنابراین وجود گروه های قومی با ویژگی های
فرزندان این مهاجرین روابط نسبی و خویشاوندی پیدا کردند و هیچ وابستگی به شهرهای پدرانشان نداشتند و خود را با توجه به شهری که درآن ساکن بودند مثلا اهوازی یا آبادانی می دانستند و به تدریج جامعه ای فرا قومی با هویت جدید در این شهرها شکل گرفت. |
خرمشهر اگرچه تا قبل از کشف نفت در خوزستان یکی از بندرگاه های مهم ایران به حساب می آمد اما رونق اصلی آن پس از کشف نفت بوده که تغییر ساخت شهری را هم به دنبال داشته است. این شهر در جنوب غرب خوزستان و در 30 درجه و 27 دقیقه عرض شمالی و48 درجه و 11 دقیقه طول شرقی واقع است وارتفاع آن از سطح دریا 8 متر است (3) و آب و هوای آن به علت نزدیکی به عربستان و عراق تحت تاثیر بادهای گرم وخشکی است که از آن سو می وزند.
در ملتقای رود کارون و اروندکنار، در حدود خرمشهر کنونی شهر کهن تری به نام بیان وجود داشته است که تا سده چهارم هجری نیز آثاری از آن بر جای بوده است. این شهر پیش از اسلام بارما نام داشته و در دوره اسلامی تبدیل به بیان شد. پس از ویرانی شهر بیان، در نزدیکی ویرانه های آن، شهر کوچکی به نام محرزه یا محرزی بنا شد که پس از شهر بیان سالیان دراز بندرگاه کشتی های بازرگانی و پایگاه داد و ستد و مبادله کالا بود.(4) روستای محمره که در زمان رضاشاه نام آن به خرمشهر تغییر پیدا کرد در اوایل قرن سیزدهم هجری روستای کوچکی بود که محل استقرار تیره البوکاسب بود. آن ها را تیره ای از کعبی ها می دانند که در ابتدا از شیخ المشایخ کعب در شادگان اطاعت می کردند و اولین شخصیت معروف آنان شیخ مرداو بن علی است. پس از وی پسرانش شیخ یوسف و بعد شیخ جابر مورد توجه دولت مرکزی قرار گرفتند. اوج قدرت آن ها در دوره ریاست پسران شیخ جابر یعنی شیخ مزعل و خزعل بوده است که توانستند تمامی طوایف عرب خوزستان را وادار به اطاعت از خویش کنند. در اواسط قرن سیزده هجری و در دوره محمد شاه قاجار، شیخ جابر رئیس تیره نامبرده طبق دستور معتمدالدوله حکمران خوزستان با انتقال اهالی دهستان همیلی به خرمشهر امروزی در صدد ایجاد بندر گمرکی برآمد و پس از چهار سال توانست نظر دولت را عملی و توجه حکمران خوزستان را به خود جلب کند.(5) همکاری شیخ جابر و دولت مرکزی در تمام دوران ریاست او ادامه داشت، چنانچه در چهارم رجب 1266هجری وی پرچم ایران را بر فراز محمره (خرمشهر) برافراشت و برای این کار، از سوی امیرکبیر به لقب خان مفتخر شد.(6) احداث بندر محمره (خرمشهر) و پهلو گرفتن کشتی های تجاری در آن، باعث کاهش درآمد گمرکی بصره شد، والیان بغداد نیز که محمره را جز خاک عثمانی می دانستند قادر به تحمل این وضع نبودند. سرانجام علیرضاپاشا والی بغداد در شعبان 1253 هجری به محمره حمله کرد و با وجود رشادت ساکنین آن، شهر به دست عثمانی ها افتاد.(7)
در حال حاضر طوایف عرب ساکن در خرمشهر و روستاهای اطراف آن عبارتند از: ابوغریب، بچاچره(بکاکره)، البوصیری، التفاخ، ثوامر، آل خاقانی، الخواجه، بیت دخین، زویدات، صگور، عبوده، العمور، بیت غانم، فیصلیه، القطارنه، البوکاسب، بیت کنعان، المحیسن، بنی مره، المطارقه، النواصر والهلالات. |
مهاجرت به خرمشهر
با اتصال خرمشهر به راه آهن سراسری کشور و موقعیت ممتاز بازرگانی و به ویژه توسعه تاسیسات نفتی در استان خوزستان، جمعیت زیادی از نقاط مختلف ایران به این شهر مهاجرت کردند که خود باعث تغییرات جمعیتی در آن جا گردید. این تغییرات در دوره پهلوی دوم محسوس تر بود.(9) بیشتر این مهاجران از استان اصفهان بودند.(10) در واقع بعد از کشف نفت و شکل گیری شرکت نفت ایران و انگلیس بود که شکل گیری شرکت- شهرهایی منطبق بر الزامات نفتی در استان خوزستان پدیدار می شود که خرمشهر از جمله آن شهرها به شمار می رود. تسلط شرکت نفت انگلیس و ایران بر بسیاری از الگوهای شهری که بافت متناسب و دلخواه خود را اعمال می کرد، دو مسئله و عارضه را پدید آورد: مسئله هویتی و مسائل سیاسی ناشی از حضور بیگانگان. از منظر هویتی، مناطق مسکونی کارگری شرکت نفت ساخت جالبی در شهرها به وجود آورد. کارگران که از استان های همجوار می آمدند بنابر وابستگی قومی و ولایتی خود، به ناچار در کنار یکدیگر در یک محله یا خیابان یا کوچه زندگی می کردند. فرزندان این مهاجرین روابط نسبی و خویشاوندی پیدا کردند و هیچ وابستگی به شهرهای پدرانشان نداشتند و خود را با توجه به شهری که درآن ساکن بودند مثلا اهوازی یا آبادانی می دانستند و به تدریج جامعه ای فرا قومی با هویت جدید در این شهرها شکل گرفت.(11)
تاثیر اختلاط اقوام در زبان اهالی این شهر نیز نمود پیدا کرد: «خرمشهری ها مانند برادران و خواهران آبادانی خود فارسی را با لهجه ویژه ای تکلم می نمایند و کشش ها و وقفه هایی که که به کلمات می دهند لهجه آنان را در میان لهجه های زبان شیرین فارسی مشخص می گرداند».(12) به علاوه در خرمشهر گروه های مذهبی مختلفی نیز ساکن بودند و در سال1350 شمسی تقریبا هزار نفر از ساکنین این شهر را مسیحیان، کلیمیان و صابئین تشکیل می دادند.(13) در حال حاضر طوایف عرب ساکن در خرمشهر و روستاهای اطراف آن عبارتند از: ابوغریب، بچاچره(بکاکره)، البوصیری، التفاخ، ثوامر، آل خاقانی، الخواجه، بیت دخین، زویدات، صگور، عبوده، العمور، بیت غانم، فیصلیه، القطارنه، البوکاسب، بیت کنعان، المحیسن، بنی مره، المطارقه، النواصر والهلالات.(14) اما حضور جمعیت های غیر عرب از ابتدای رونق خرمشهر قابل توجه بوده است. محمدابراهیم کازرونی از ساخت کاروانسراها، بازارها، تیمچه ها و قهوه خانه ها توسط افراد مناطق دیگر در خرمشهر خبر می دهد.(15) با همه این، در خرمشهر، وفاق ملی و انسجام گروهی نقش مهمی داشته و همه در کنار یکدیگر به آسودگی زندگی می کنند.
مقاومت در برابر نفوذ بیگانگان
همان طور که گفتیم خرمشهر در سده سیزدهم هجری محل استقرار تیره البوکاسب بود. درباره اصل و نسب این تیره اختلاف نظر است، عده ای آنان را از اهالی دشتستان در استان بوشهر می دانند. گروهی آنان را از اهالی هندیجان و برخی غیر عرب و بعضی حتی هندی دانسته اند. ولی به هر حال این تیره را جز بنی کعب به حساب آورده اند.(16) البته در همان زمان تعدادی زرگر صابئی نیز در آن شهر ساکن بودند.(17) پیشینه حضور عرب ها در ایران را عده ای در دوران پیش از ظهور اسلام می دانند. در قرن نهم هجری و پس از آن بر مهاجرت عشایر عرب زبان خوزستان در نواحی خوزستان افزوده شد. از بزرگترین طوایفی که در این زمان به ایران آمدند طایفه بنی کعب بود. آن ها تا سال1160 هجری که نادر کشته شد در خاک قبان در جنوب دورق(شادگان فعلی) ساکن بودند و بعد ازآن به دورق وارد شده ودسته های افشار را از آن جا بیرون کردند. در این دوره پیشوای آنان شیخ سلمان بود که سرانجام به اطاعت کریم خان زند در آمد و درجنگ بصره به پشتیبانی خان زند برخاست و کریم خان به پاداش جانفشانی شیخ کعب، شهر هندیجان را با روستاهای آن به او وا گذاشت.(18) به هر حال در هر زمانی که این مهاجرت ها شکل گرفته باشد، باعث شد تا آنان در اثر اختلاط با ایرانیان خون و نسب سابق خود را از دست بدهند و قسمت اعظمی از آنان لباس و حتی آیین ایرانی اختیار کنند.(19) و در تمام تجاوزات خارجی همواره پشتیبان دولت های ایرانی بوده اند، مقاومت آنان در مقابل عثمانی ها، انگلیسی ها، عراقی ها و عدم حمایت آن ها ازجریان های قومی در طول دوره های مختلف خود بیانگر این موضوع است. در دوره پس از انقلاب اسلامی خوزستان هم مانند سایر مناطق کشور درگیر رقابت سازمان ها وگروه های مختلف برای کسب سهم بیش تری از قدرت بود. نفوذ معنوی یکی از روحانیون شهر، شیخ محمدطاهر آل شبیر خاقانی (1288ـ 1364)معروف به شیخ شبیر خاقانی، و گرایش عشایر عرب منطقه به وی موجب شد که او بتواند امور خرمشهر واطراف آن را تقریبا در دست بگیرد. در اوایل اسفند 1357 کمیته ای با عنوان کمیته انقلاب اسلامی زیر نظر وی تشکیل شد که شامل فعالان فارس وعرب می شد، اما بروز اختلاف میان آن ها انحلال کمیته را در تاریخ 4 فروردین 1358 به دنبال داشت.(20) بعد از انحلال کمیته انقلاب اسلامی، «کمیته عرب ها» یا « ستاد رزمندگان خلق عرب» تشکیل شدکه تمام تلاش خود را صرف دامن زدن به عصبیت قومی کرد.(21) در مقابل جمعی از فعالان سیاسی و فرهنگی، از جمله سید محمد جهان آرا، کانون فرهنگی ـ نظامی جوانان مسلمان خرمشهر را تاسیس کردند و چند روز بعد کانون فرهنگی خلق عرب نیز در این منطقه اعلام موجودیت کرد. این کانون وابسته به دولت عراق و از همان ابتدا خواستار خودمختاری خوزستان بود. دولت عراق نیز مطامع خود را در خوزستان دنبال می کرد. سرانجام این گروه ها پس از چند عملیات خرابکارانه و راه اندازی چند راه پیمایی راه به جایی نبردند. شهادت انوشیروان رضایی از پاسداران انقلاب و هم چنین شهادت 7 نفر دیگر در مراسم سومین روز درگذشت این شهید در مسجد جامع خرمشهر، باعث خشم عمومی مردم در سطح شهر گردید و اوضاع را به کلی دگرگون ساخت. منزل شیخ شبیر خاقانی محاصره و به تصرف مردم درآمد. شیخ را به اهواز انتقال دادند و یاران او دستگیر یا متواری شدند.(22) به این ترتیب به دلیل پایگاه مردمی انقلاب اسلامی در خرمشهر (در بین عرب و غیر عرب) و نیز حضور فعال نیروهای انقلابی، به خصوص جوانان مذهبی به فعالیت های علنی ضد انقلاب در خرمشهر پایان داده شد.
پس از فرو نشستن بحران ناشی از تحرکات قومی در خرمشهر و شکست رژیم بعثی در استفاده از حضور سیاسی ـ نظامی گروه های وابسته، دوران دیگری آغاز گردید که دوران آمادگی عراق برای ورود به یک جنگ تمام عیار نظامی است تا اهدافی را محقق سازد که موفق به تحقق آن نشده بود. بنابراین در 31 شهریور 1359 به خاک ایران تجاوز کرد. استراتژی عراق در این حمله جنگ سریع و پیروزی برق آسا جهت تصرف خوزستان بود. درحالی که ارتش عراق اعلام کرده بود کاری به مردم عادی ندارد در همان سه روز نخست جنگ، در اثر بمباران 480 نفر از غیر نطامیان ساکن خرمشهر را به
در دوره پس از انقلاب اسلامی خوزستان هم مانند سایر مناطق کشور درگیر رقابت سازمان ها وگروه های مختلف برای کسب سهم بیش تری از قدرت بود. نفوذ معنوی یکی از روحانیون شهر، شیخ محمدطاهر آل شبیر خاقانی (1288ـ 1364)معروف به شیخ شبیر خاقانی، و گرایش عشایر عرب منطقه به وی موجب شد که او بتواند امور خرمشهر واطراف آن را تقریبا در دست بگیرد. |
پی نوشت ها:
1ـ شایان مهر، علیرضا، دایره المعارف تطبیقی علوم اجتماعی، کتاب اول، تهران: سازمان انتشارات کیهان، 1377 ص421
2ـ احمدی، حمید، قومیت و قوم گرایی در ایران، تهران: نی، 1382، ص 52
3ـ سیادت (طرفی سعیدی)، تاریخ جغرافیایی عرب خوزستان، تهران: آنزان،1374، ص325
4ـ افشارسیستانی، ایرج، خوزستان وتمدن دیرینه آن، ج 2، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، 1373، ص 865
5ـ میریان، عباس، جغرافیای تاریخی سرزمین خوزستان، بی جا ، بی نا، 1352، ص395؛ پورکاظم، کاظم، جغرافیای تاریخی خوزستان، اهواز: موسسه فرهنگی آیات، 1373، ص 253
6ـ افشار سیستانی، همان، ص 868
7ـ قیم، عبدالنبی، پانصدسال تاریخ خوزستان، تهران: اختران، 1388، ص446
8ـ کسروی، احمد، تاریخ پانصد ساله خوزستان، تهران: گام، 1356، ص183
9ـ سیادت ، همان، ص330
10ـ انصاری، مهدی و دیگران، خرمشهر در جنگ طولانی، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1377، ص 53
11ـ غرایاق زندی، داود، ایرانیان عرب تبار، تهران: افکار1387، ص 102
12ـ یوسفی، محمد، پیوستنگاه کارون و اروندرود یا تاریخ خرمشهر، تهران: کاویان،1350، ص26
13ـ همان
14ـ عزیزی بنی طرف، یوسف، قبایل و عشایر عرب خوزستان، تهران: مولف، 1372،صص31ـ 105
15ـ امام شوشتری، سید محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان،تهران:موسسه مطبوعاتی امیرکبیر، 1331،ص251
16ـ قیم، همان، ص390
17ـ نجم الملک، حاج عبدالغفار، سفرنامه خوزستان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: موسسه مطبوعاتی علمی، 1341، ص92
18ـ کسروی، همان، ص 147
19ـ کرزن، جرج.ن.، ایران و قضیه ایران، ترجمه غ. وحید مازندرانی، تهران: علمی و فرهنگی، 1362، ص 390
20ـ احمدی ، حمید، ایران؛ هویت، ملیت و قومیت، تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی،1383، ص 498
21ـ انصاری ودیگران، همان، ص42
22ـ همان، صص77-78
23ـ همان، ص184